انسان موجودی است که ضمن ارتباط با دیگران و خدای تعالی، با خود نیز در ارتباط است. انسانی که میخواهد در مسیر کمال قدم بردارد، ابتدا باید خود را بشناسد و بیابد. آدمی با شناختن حقیقت خود و عظمت وجودی خویشتن، شوق تحصیل کمالات و تزکیه نفس از پلیدیها در وجودش جوانه زده و رشد میکند و به این ترتیب از رذائل اخلاقی دور میشود.
قرآن در آیات بسیاری به صفات نیک و بد انسان پرداخته و راه خودشناسی او را هموارتر میکند.
این آیات ناظر به یک بُعد و یا یک مرحلة وجودی انسان نیست، بلکه برخی مربوط به انسان آغازین و برخی دیگر راجع به انسان فرجامین است. از سوی دیگر آیات مربوط به انسان آغازین، که قوا و استعدادها و تمایلات و گرایشهای آدمی را که با دست خلقت در وی به ودیعت نهاده شده، بر میشمارد. برخی نیز ناظر به ساحت متعالی و علوی وجود آدمی و برخی دیگر مربوط به ساحت فرودین وجود اوست. با توجه به این جداسازیها، به راحتی ناسازگاری ظاهری این آیات برطرف میشود.
انسان دارای قوا و استعدادهای فراوانی است که در طول زندگی خود، با اختیار و انتخاب و ارادههای دمادم به آنها فعلیت میبخشد. در واقع انسان در صحنه زندگانی، خود را میسازد و به خود شکل میدهد. از نظر اسلام انسان از ابتدا دارای ویژگیهایی است که میان تمام افراد این نوع مشترک میباشد. گرایشها و کمالها، میلها و خواستها، بینشها و شناختهایی دارد، اما ویژگی خاص انسان آن است که فعلیتی که پیشرو دارد، یک فعلیت از پیش تعیین شده نیست؛ بلکه بسیار گوناگون و مختلف است. انسان همة آنچه را که میتواند، داشته باشد؛ از آغاز ندارد و همة آنچه میتواند باشد، از آغاز نیست؛ بلکه چونان مادهای است که میتواند صورتهای بسیار متفاوتی را دارا باشد و فعلیتهای بسیار مختلفی را در خود بپذیرد. صدرالمتألهین در اینباره مینویسد:
<بدانکه در هیچ نوعی از انواع موجودات، اختلافی که در افراد بشر یافت میشود، وجود ندارد و این بدان سبب است که مادة انسان به گونهای آفریده شده است که در آن، استعداد انتقال به هر صورتی از صور و اتصاف به هر صفتی از صفات تحقق دارد>. انسان میتواند به بالاترین درجات فرشتگان مقرب صعود کند، همچنان که میتواند خود را به مرتبة بهائم تنزّل دهد.
علوم و ادراکات و ملکات انسان، در جان او رسوخ میکنند و با او متحد میگردند و انسان در یک تحوّل مستمر و پیوسته در جریانِ شدن قرار دارد و با ملکاتی که از طریق اعمال خود کسب میکند، متحد میگردد و واقعیت او، همان میشود؛ بنابراین باید میان انسان آغازین و انسان فرجامین تفکیک کرد و در بحث از انسان و آیاتی که بیانگر جایگاه و منزلت اوست، کاملاً هوشیار بود که در مورد کدام انسان صحبت میشود.
امام علی(ع) انسان عارف و خودساخته را چنین توصیف میفرماید:
<عِبادَاللهِ، إنَّ مِنْ أحَبِّ عِبادِ الله إلَیهِ عَبْداً أعانَهُ اللهُ عَلی? نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الحُزْنَ و تَجَلْبَبَ الخَوْفَ. فَزَهَرَ مِصْباحُ الهُدی? فِی قَلْبِهِ وَ أعَدَّ القِری? لِیَوْمهِ النّازِلِ بِهِ؛ ای بندگان خدا، از محبوبترین بندگان خدا در پیشگاه ربوبی بندهای است که خداوند او را در شناخت نفس خود و ساختن آن یاری فرماید، این انسان لباسی از اندوه بر تن نمود و پوشاکی از بیم بر خود پوشید. نتیجه چنین شد که چراغ هدایت در دلش برافروخت و برای آن روزی که مانند مهمان بر او وارد خواهد شد، آماده گشت>. خودسازی که هدف اساسی عرفان مثبت است، بدون شناخت خویشتن امکانپذیر نیست و خودشناسی بدون به دست آوردن علمی خود <آنچنان که هست> انجام نخواهد گرفت. مقصود از خودشناسی علمی معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه مقصود، اطلاع از صفات و فعالیتها و چگونگی تأثیر و تأثر خود از کالبد جسمانی و دنیای مادی و همچنین اطلاع از استعدادها و نیروهای آن است. چنانکه مقصود از تقدم خودشناسی بر خودسازی، آن نیست که انسان باید ابتدا یک روانشناس و یک فیلسوف ماهر در مسائل روانی باشد، سپس به انسان شدن آغاز کند. آنچه مهم است اینکه، انسان نخست باید به وسیلة تعلیم و تربیت و دروننگری و مراقبتهای روشنگر مقداری به عظمت روح پی ببرد و اندک اندک به اصول و فعالیتهای عالی روح آشنایی پیدا کند و این اعتقاد و یقین در او به وجود آید که برخورداری روح از آن نیروها و استعدادها که خداوند به آن عنایت فرموده است، قانون و نظم دارد. اگر این آگاهی و معارف ابتدایی پیگیری شود و عملی را که اقتضا میکند، با کمال خلوص به جا آورده شود، در این حال، سالک سبیل عرفان، به راه افتاده است.
آگاهیها و بیداریهای مقدماتی عرفان مثبت، از آشنایی با بخشی از اصول و فعالیتهای عالی روح شروع میشود، هر اندازه که تطبیق عمل بر آن آگاهیها و بیداریها افزایش مییابد، بر روشناییها و نورانیتهای عرفانی افزوده میشود و این معنای: فَزَهَرَ مِصْباحُ الهُدی? وَ ... در کلام امیرالمؤمنین(ع) است.
بنابراین، طبیعت اصلی روح که همیشه سر به بالا دارد، از یک طرف، و تحریک شدید نگرانی مقدّس و اندوه والا دربارة <آنچنان که باید> از طرف دیگر و تکاپوی عملی مطابق آگاهیها و بیداریهای حاصل از طبیعت روح و نگرانی مقدس، به تدریج چراغ هدایت را در قلب انسان سالک روشنتر و پر فروغتر میکند. نیروی اصلی این چراغ که در درون سالک برافروخته میشود، از طبیعت اصلی روح بر میآید که از عالم <امر> است. آنچه که انسان سالک باید انجام دهد، محفوظ و مصون داشتن این چراغ الهی از بادهای طوفانی تمایلات و خودخواهیها و بهرهبرداری از آن است. این چراغی است که اگر در پرتو آن حرکتی انجام نگیرد، به خاموشی میگراید، همچنان که بادهای طوفانی شهوات و تمایلات حیوانی آن را خاموش میکند.
شمع دلشان نشانده پیوست آن باد که در دماغشان هست
در نتیجه انسان با شناختن هویت خود، میتواند تصویر واقعی از خود داشته باشد که به دنبال آن به نیازهای واقعی خود پی خواهد برد. او مییابد که در وجودش گرایشهایی واقعی به عنوان کمالخواهی، علم طلبی، حق طلبی و مانند آنها وجود دارد و باید در صدد انجام کارهایی باشد که برآورندة این نیازها و پاسخگویی به این گرایشها باشد.
انسان در نتیجة پیبردن به مقام والای خود و ارزش و بهای آن، این گوهر گرانبها را با حساسیّت و توجه فوقالعاده حفظ و صیانت نموده و آن را ارزان نمیفروشد. درصدد برنامهریزی دقیق برای حرکت خود برآمده و با شناختن آنچه برای او مصلحت دارد (مصلحتشناسی) نیازهای حقیقی خود را شناخته و تأمین میکند و با شناختن مفاسد و آفتها و موانع حرکت و تکاملِ خود، سعی در فاصله گرفتن از آنها و دور نمودن آنها از مسیر زندگی خود مینماید.
انسان با شناختِ منِ حقیقی و منِ مجازی خود و تفکیک بینِ آنها، پی میبرد که من مجازی، گذرگاه است و باید از آن عبور کرد. نشئة بدن انسان و طبیعت او همان من مجازی است و منِ حقیقی انسان جان و روح اوست و تمام سرمایهگذاریهای انسان باید در رابطه با من حقیقی باشد و منِ مجازی در خدمت و فدای من حقیقی باشد، تا منِ اصلی انسان در خدمت کمال مطلق قرار گیرد. تنها دین است که در تمام عرصههای حیات بشری میتواند، انسان را به واقعیت برساند و انسان نیز در سایة تعالیم دین به واقعیت وجود خود پی میبرد و مسیر صحیح رسیدن به کمال را مییابد.
وقتی تصویر واقعی از خویشتن حاصل شود، انسان در جستجوی حقیقت و تحقق بخشیدن آن در خویشتن خواهد بود و حقیقت یعنی آنچه سزاوار و شایستة تحقق است.
انسان تشنة حقیقت فقط با رسیدن به آن آرام میگیرد و آنچه حقیقت و پایدار است، فقط ذات حق تعالی میباشد و انسان با رنگ خدایی پذیرفتن و خداگونه شدن است که میتواند، تشنگی خود را برطرف نماید و خود را به کمال مطلق نزدیک نماید. هر کمال دیگری به دلیل محدودیت، نمیتواند او را سیراب و راضی نماید. لذا همواره در تکاپو و تلاش است، تا خود را به مطلوب حقیقی برساند. اگر این میل و گرایش او جهت صحیح نیابد، عمر خود را در راه رسیدن به کمالات اعتباری و مقامات دنیوی و کسب ثروت صرف مینماید، ولی زیاده طلبی او پایانناپذیر است و او هرگز به آرامش دست نمییابد؛ زیرا در مصداق کمال دچار اشتباه شده است. قرآن کریم تنها راه آرامش قلبها را ذکر خداوند میداند. )ألا بِذِکْرِاللهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ(؛ <آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد>.
در معرفتی که به برکت این جستجوگری در انسان به وجود میآید، مسیر حرکت روشن و آشکار میگردد. انسان به برکت نورِالهی قادر خواهد بود، حق را از باطل تشخیص داده و در دو راهی سرنوشتساز زندگی، از قدرت انتخاب آگاهانه و صحیح برخوردار باشد و حق را شناخته و بر باطل ترجیح دهد. خداوند متعال به متّقین و پارسایان وعده فرموده که: اگر پرهیزکار باشید، خداوند قوة تشخیص حق از باطل را در وجودتان قرار میدهد و از سختیها نجات میبخشد.
)إنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرقاناً(؛ <اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص ]حق از باطل] قرار میدهد>.
)وَمَن یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَه مَخْرَجاً(؛ <و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار میدهد>.
اگر انسان به شناخت صحیحی از خود دست نیابد، تصویر صحیح و واقعی از خود نخواهد داشت و به نیازهای واقعی خود پی نمیبرد و چون حقیقت وجودی خود را آنچنانکه هست، نشناخته است؛ دچار تصویر پنداری و غیرواقعی از خود میگردد و ایدهآلهای خیالی و به دور از واقعیت در نظر او مطرح میگردند، همة کمالات خود را در تقویت و بهرهبرداری بیشتر از قوای جسمانی میپندارد و همه سعی و تلاش خود را در جهت رسیدن به آنها صرف مینماید.
اگر انسان خودِ اصلی را مورد غفلت قرار دهد و خودِ فرغی و بدلی را به جای آن قرار داده باشد و بیگانه را به جای خویشتن تلقّی کند، در آن صورت کاری را که به سود بیگانه است، به نفع خود میپندارد و آن را به سود او انجام میدهد و خیال میکند، به نفع خود اوست و کاری را که به زبان بیگانه است، به زیان خود میپندارد و از آن اجتناب میورزد. به عنوان مثال شهوت و غضب را که از فروعات انسانند و باید از عقل او اطاعت کنند، به جای امیرِ معزول یعنی عقل مینشانند و وقتی شهوت و غضب، فرمانروای درون او شدند، محبوب او خواهند بود و آنگاه هرکاری انجام میدهد، یا باید شهوت بپسندد یا غضب، پذیرا باشد و به این جهت دست به گناه میزند.
یکی از موانع سیر انسان به سوی خدا، پندارگرایی و گمان باطل است، چنانکه از مهمترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوی حق، معرفت صحیح است.
قرآن کریم، گاهی دربارة پندارگرایان غافل میفرماید: )ألَمْ یَعْلَمْ بِأنَّ اللهَ یَری?(؛ <مگر ندانسته که خدا میبیند؟
اگر کسی بداند که خدا او را میبیند و در محضر خدا کار میکند، هرگز دستش به تباهی و زبانش به بدگویی آلوده نمیشود (همة تعلیمات قرآن بر اساس تشویق به بهشت و ترساندن از جهنم نیست، بلکه بخش قابل توجهی از آن، معرفتهای عارفانه و حکیمانه است و ما را به حیای از خدا وامیدارد.)
و گاهی میفرماید: )أیَحْسَبُ أنْ لَمْ یَرَهُ أحَدٌ(؛ <آیا پندارد که هیچ کس او را ندیده است؟> خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید و دیربار میفرماید:)أمْ یَحْسَبُونَ أنّا لانَسْمَعُ سِرَّهُم وَ نَجْوی?هُم (؛ <آیا میپندارند که ما راز آنها و نجوایشان را نمیشنویم؟>. این آیات ناظر به بُعد عملی است، یعنی انسان غافل فکر میکند که کسی او را نمیبیند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست. گاهی میپندارد بر فرض اگر کسی او را ببیند، قادر نیست او را کنترل کند و خود را در حضور قدیر نمیبیند؛ یعنی میپندارد که خدا بر او توانایی ندارد: )أیَحْسَبُ أنْ لَنْ یَقْدِرَ علیه أحَدٌ(؛ آیا انسان میپندارد خدا قدرت ندارد تا همة نعمتهای او را به نقمت و حیات او را به مرگ و سلامت او را به بیماری مبدّل کند؟
گاهی انسان جاه و قدرت خود را عامل موفقیت خود میپندارد. )أمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَیِّئاتِ أن یَسْبِقُونا سَاءَ ما یَحْکُمُونَ(، ?آیا کافران و آنانکه مرتکب اعمال زشت میشوند، میپندارند که سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسی نداریم، ـ قضا و قدر ما آنها را رها کرده و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟ ـ این حکم و داوری بدی است?. گاهی نیز میپندارند که قدرتهای مالی، مشکل آنها را حل میکند: )یَحْسَبُ اَنَّ مالَهُ أخْلَدَهُ(؛ <میپندارد که مالش، او را جاوید کرده>. چنانکه در جای دیگر میفرماید: )وَ ماجَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الخُلْدَ أفَإن مِِتَّ فَهُمُ الخالِدُونَ(، در نظام آفرینش، دنیا جای خلود و جاودانگی نیست و هیچ کس در آن جاوید نمیماند؛ زیرا دنیا عالم حرکت است و حرکت باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودی همواره در حرکت باشد، <عبث> میشود. معنای دوام حرکت، این است که هدفی در کار نیست. از این رو حرکت باید منقطع شود و به دارالقرار برسد. خداوند متعال در این باره میفرماید: )أفَحَسِبْتُم أنّما خَلَقْناکُم عَبَثاً وَ أنَّکُم إلَیْنا لا تُرْجَعُونَ(؛ <آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانیده نمیشوید؟>.
گاهی انسان خود را <مُحِقّ> میپندارد و با اینکه در برابر وحی ایستاده و فکر و عملش تیره و تاریک است، میگوید حق با ماست: )وَیَحْسَبُونَ أنَّهُم مُهْتَدُونَ(، آنان میپندارند که هدایت یافتهاند، در حالیکه به بیراهه میروند، )وَ هُم یَحْسَبُونَ أنّهم یُحْسِنُونَ صُنعاً(.
قرآن کریم دربارة پندار زدگان میفرماید: )وَ أفْئِدَتُهُم هَواءٌ(، دلهای اینان تهی است و چیزی در آن نیست؛ چون آنچه به دل اینها راه یافته، پندار محض و پندار نیز باطل است. ولی عارف، خود و همة کارهای خود را در مشهد خدای علیمِ حکیمِ قدیر مییابد و میداند که خدا میبیند و میتواند و پس از مرگ، روز حسابی وجود دارد. پس مهمترین راه برای تهذیب و تزکیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل برای آلودگی آن، همان گمان و پندار باطل است.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه: )وَ ما ه?ذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (؛ <این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست و زندگی حقیقی همانا [در] سرای آخرت است، اگر میدانستند>. میفرماید: <خداوند زندگی دنیوی را با لفظ لهو و لعب تحقیر نموده است، همانطور که بچهها در بازی داد و فریاد راه میاندازند و پنجه بر روی هم میکشند، با اینکه آنچه بر سر آن نزاع میکنند، جز خیالاتی موهوم نیست. مردم مادی نیز بر سر بازیچة دنیا با یکدیگر میجنگند و حالت چند سگ را که بر سر مرداری به یکدیگر میغُرّند، مجسم میسازند. با اینکه آنچه این ستمگران بر سر آن نزاع و درگیری دارند، در حقیقت سرابی است که از دور، آب به نظر میرسد؛ چون انسان منافع دنیوی را جز در ظرف وهم و خیال مالک نمیشود، برخلاف زندگی آخرت که انسان در آن عالم با کمالات واقعی که خود او از راه ایمان و عمل صالح کسب کرده، زندگی میکند و آنچه را دارد، نه به وهم و خیال است و اشتغال به آن نیز آدمی را از منافعی باز نمیدارد؛ زیرا غیر از آن کمالات واقعی، واقعیت دیگری نیست و سرگرم شدن با آن به صورتی است که لعب و لهو و تأثیم(گناه) در آن راه ندارد. بقایی است که فنایی با آن نیست. لذتی است که با الم آمیخته نیست. سعادتی است که شقاوتی در پی ندارد. پس آخرت حیاتی است واقعی و به حقیقت معنای کلمه و همین است معنای آیه شریفه>.
هر انسانی با مراجعه به خود مییابد که از اموری لذت میبرد که جسمانی نبوده و حتی در بعضی موارد، با وجود چنین لذاتی، جسم به سختی و رنج میافتد و از بعضی بهرههای مادی نیز محروم میگردد و با وجود این، انسان حاضر است برای درک این لذات والا از لذات جسمانی بگذرد. برای مثال، لذت از خودگذشتن و ایثار یا لذت قناعت و دست به سوی نااهلان دراز نکردن یا لذت مطالعه و اکتشاف و اختراع علمی و امثال آنها لذاتی فراتر از لذات مادی است و اثبات میکند که لذات منحصر در امور جسمانی نیستند و چه زیانکار است کسی که ذرهای از آن را نچشیده و با آن انس نگرفته باشد.
بنابراین کسی که به دنبال خود واقعی و خواستهها و تمایلات واقعی خود میرود، ترک لذت نکرده، بلکه لذتی برتر و والاتر و پایدار و دائمی را به جای لذتهای پست، حقیر و گذرای مادی پذیرفته و به هر مقدار که انسان از کمالات علمی و عملی بیشتر برخوردار باشد، احساس لذت شدیدتر خواهد بود.
ادامه دارد...